ترجمه مقاله

سمحاق

لغت‌نامه دهخدا

سمحاق . [ س ِ ] (ع اِ) پوست تنک سر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). پوست که میان گوشت و استخوان است . (مهذب الاسماء). || سرشکستگی که بدان پوست (سمحاق ) رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکستگی سر که جراحت بدان پوست رسدکه بر استخوان پوشیده است و آن را سلطاء نیز گویند.(ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || (اصطلاح فقه ) دیه ای است که در اثر شکستگی و رسیدن جراحت به پوست سر که باید معادل چهار شتر دیه دهند. (از شرایع ص 344).
ترجمه مقاله