ترجمه مقاله

سمرقند

لغت‌نامه دهخدا

سمرقند. [ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) پهلوی «سمرکند» ، یونانی «مرکنده » ریشه ٔ جزء اول سمر تاکنون معلوم نشد جزو دوم «کند» از پارسی باستانی «کنتا» ، سغدی «کنپ » (شهر) مشتق از «کن » کندن رجوع شود به مارکوارت شهرستانهای ایرانشهر ص 26. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سمرقند و آن شهری باشد در ماوراءالنهر که کاغذ خوب از آنجا آوردند و سمرقند معرب آن است و معنی ترکیبی آن ده سمر است و نام پادشاهی بود از ترک و ترکان ده را کند میگویند و این ده را او بنا کرده بوده است و بمرور ایام شهر شده است . (برهان ). از اقلیم پنجم است . در مسالک الممالک آمده خوشترین و نزه ترین بلاد جهان است الخصین بن منذر الرقاشی در حق آن شهر گفته است : کانها السماء للخضرة و تصورها الکواکب الاشراف و نهرها المجرة للاعتراض و سورها الشمس لاطباق و آنراعرصه ای بود که شهر و قلعه و بعضی دیه ها در آنجا بودو آن عرصه دیوار داشته دورش پنجاه هزار گام و بعضی از آن دیوار هنوز برجاست . در ایام سالف بر زمین آن عرصه قلعه ٔ عظیمی ساخته بودند خراب شده ، بوقت آنکه جهان پهلوان گرشاسب آنجا رسید، از زلزله بعضی اطلال آن قلعه بیفتاد و گنجی پیدا شد گرشاسب با آن گنج آن قلعه را آبادان گردانید؛ بعد از مدتی باز خراب شد، گشتاسف بن لهراسف کیانی تجدید عمارتش کرد و آن قلعه را حصن حصین و خندق عظیم ساخت . دیواری مابین صحاری آن دیارو ترکستان میانجی ایران و توران برآورد، طولش بیست فرسنگ و اسکندر رومی در آن عرصه شهری بزرگ برآورد و دورش دوازده هزار گام بود. هوای آن دیار سرد است و آبش از رود و از نهر برش و بارش و جوی بزرگ در میان عرصه ٔ آن شهر روان است و بر آن باغستان فراوان ساخته اند و سغد سمرقند که از مشاهیر نزهات جهان است بر این آب است و از این آب در بهار بکشتی گذرند. حاصلش غله و میوه ٔ نیکو بود. و از میوه اش انگور و سیب و خربزه در غایت خوب است . مردمش بیشتر حنفی و شافعی مذهبند. (نزهة القلوب صص 245 - 246). سمرقند، شهری بزرگ است به ماوراءالنهر، آبادان و بانعمت بسیار و جای بازرگانان همه ٔ جهان است و او را شهرستان قهندز است و ربض است و از بالای بام بازارشان یکی جوی آب روان است و از ارزیر و آب از کوه بیاروده و اندر وی جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. و از وی کاغذ خیزدکه بهمه ٔ جهان ببرند و رشته ٔ قنب خیزد و رود بخارا بر در شهر سمرقند بگذرد. (حدود العالم ) :
ز چاچ و سمرقند تا ترک و سغد
بسی بود ویران و آرام جغد.

فردوسی .


این سمرقند نیست بغداد است
بعد از او غر رخی نمی شاید.

خاقانی .


نی مصریش قند می زاید
تا سمرقند قند او سمر است .

خاقانی .


هم او داد [ اسکندر ] زیور سمرقند را
سمرقند نی کآنچنان چند را.

نظامی .


در دارالسلطنه سمرقند نزول اجلال نمودند. (حبیب السیر).
رجوع به غیاث اللغات ، آنندراج ، معجم البلدان ، رودکی چ سعید نفیسی و سمرکند شود.
ترجمه مقاله