ترجمه مقاله

سمعمع

لغت‌نامه دهخدا

سمعمع. [ س َ م َم َ ] (ع ص ) خرد سر و ریش . || مرد زیرک و سبک شتاب ، و گرگ را نیز بدان توصیف کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زنی که در حضور ترشرویی نماید و چین به ابرو باشد و در غیبت بانگ و فریاد کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مردم درازبالا باریک تن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله