سنجابی
لغتنامه دهخدا
سنجابی . [ س ِ/ س َ ] (ص نسبی ) برنگ سنجاب . سنجاب گون :
روغن مغز تو که سیمابی است
سرو بدین فندق سنجابی است .
چو شد دوران سنجابی و شق دوز
سمور شب نهفت از قاقم روز.
روغن مغز تو که سیمابی است
سرو بدین فندق سنجابی است .
نظامی .
چو شد دوران سنجابی و شق دوز
سمور شب نهفت از قاقم روز.
نظامی .