ترجمه مقاله

سنه

لغت‌نامه دهخدا

سنه . [ س َ ن َه ْ ] (اِ) لعنت و نفرین . به این معنی با شین هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). نفرین و لعنت . (اوبهی ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) :
ای فرومایه در کون هل و بی شرم و خبیث
آفریده شده از فریه سردی و سنه .

لبیبی .


شهر و اسبوع و سنه نامند روز
می کند بر دشمن جاهت سنه .

شمس فخری (از جهانگیری ).


|| نوعی از آهن سخت که چون گداخته شود. آب را جذب کند. || خار. || (ص ) تنومند و قوی و زوردار. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله