ترجمه مقاله

سنگخوار

لغت‌نامه دهخدا

سنگخوار. [ س َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) نام مرغی است کوچک و سیاه رنگ و کاکل دارد که سنگریزه میخورد و به عربی قطاة خوانند. (برهان ). نام مرغی است که سنگ ریزه غذای آن باشد و معرب آن سنگخوارج است . (جهانگیری ). نام مرغی است که به عربی آنرا قطاة خوانند و گویند: سنگ میخورد. و جوزاالقطاة، دانه ای است شبیه به کاکنج وچون بخوردن آن بسیار حریص است به این اسم موسوم شده است . (آنندراج ). قطاة. (دهار). کُدری . اسفرود. سفرود. خیزاب . ماریه . غضاره . (یادداشت بخط مؤلف ). بترکی باقری قره گویند. (یادداشت بخط مؤلف ) :
پراکنده با مشک دم سنگخوار
خروشان بهم سارک و لاله سار.

اسدی .


ترجمه مقاله