ترجمه مقاله

سن

لغت‌نامه دهخدا

سن . [ س َن ن ] (ع مص ) تیز کردن کارد را بفسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیز کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || نصب کردن سنان به نیزه . || مالیدن دندان را به سواک . || سخت راندن شتران را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیک راندن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || ظاهر کردن و آشکارا کردن کاری را. || سفال گردانیدن گل . || سنان زدن یا بدان گزیدن یا شکستن دندان او را. || خوابانیدن و برجستن بر آن . || گذاشتن شتران را در چراگاه . || نیکو کردن سیاست و تیمار کسی را. || تصویر آن چیز کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سن علیه الدرع او الماء؛ ریخت آن را بر آن . (منتهی الارب ). || زره به خویشتن فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || رفتن در آن راه . || آرزومند طعام کردن کسی را چیزی . || ریختن خاک بر زمین . || بلند کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلند شدن . (المصادر زوزنی ). || آب بر روی ریختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله