ترجمه مقاله

سه تا

لغت‌نامه دهخدا

سه تا. [ س ِ ] (اِ مرکب ) طنبوری راگویند که بدان سه تار بسته باشند. (برهان ). ساز سه تار. (فرهنگ رشیدی ). ستار. (ناظم الاطباء) :
گرم ساز یکتا زنی یا دوتایی
دراندازمت کز سه تا میگریزم .

خاقانی .


نوای باربد و ساز بربط و مزمار
طریق کاسه گر و راه ارغنون و سه تا.

خاقانی .


این دل همچو چنگ را مست و خراب و دنگ را
زخمه بکف گرفته ام همچو سه تاش میزنم .

مولوی (از فرهنگ رشیدی ).


|| بازی نرد که سه کعبتین بازند. (فرهنگ رشیدی ) :
از نردسه تا پای فراتر ننهادیم
هم خصل به هفده شد و هم داو سر آمد.

سوزنی .


|| سه ته که ستو گویند. (فرهنگ رشیدی ). || (عدد توصیفی ). سه واحد و سه عدد. (ناظم الاطباء). || سه پیاله که به تازی ثلاثه ٔ غساله گویند و حکیمان نهار خورند تا غسل معده از فضلات کند. (فرهنگ رشیدی ) :
محبانه دعایی کرد خواهم
حکیمانه سه تایی خورد خواهم .

حکیم نزاری قهستانی (از فرهنگ رشیدی ).


ترجمه مقاله