ترجمه مقاله

سواد

لغت‌نامه دهخدا

سواد. [ س َ ](اِخ ) نام دو موضع است : یکی در نزدیکی بلقاء بمناسبت سیاهی سنگهایش چنین نام را به وی داده اند و دیگری عبارت از روستاهای عراق و ضیاعهائی که در عهد عمربن خطاب بدست مسلمانان افتاده و بمناسبت نخلستانها و کشت زارهای سبز چنین نامی به آنها داده شده است . (از معجم البلدان ). سواد دواند: یکی سواد کوفه و آن سکر است تار آب و حلوان است تا قادسیه و دوم سواد بصره و آن اهواز است و دشت میشان و فارس . (تاریخ قم ص 181).
ترجمه مقاله