ترجمه مقاله

سوخت

لغت‌نامه دهخدا

سوخت . (اِ) آنچه سوزند در تنور و بخاری و تون و مانند آن . آنچه برای سوختن و گرم کردن است . آنچه ضرور است سوختن را از نفت و هیمه و جز آن .آنچه برای گرم کردن یا پختن بکار است از هیمه و برگ خشک و سرگین و نفت و جز آن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- سوخت حمام . سوخت نانوائی . سوخت اجاق .
|| آنچه ممتنعالوصول ماند از وامهای داده شده . لاوصول . از میان شدن طلبی . (یادداشت بخطمؤلف ).
- سوخت را بود کردن ؛ قاعده ای بوده است دولتی که مستوفیان و عاملین رعایت میکردند. (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله