ترجمه مقاله

سورت

لغت‌نامه دهخدا

سورت . [ س َ / سُو رَ ] (از ع اِمص ) تیزی . حدت . تندی هر چیز. (غیاث ). تیزی از هر چیزی . (آنندراج ). سورة : در خانه ٔ پیرزنی از عجائز بخارا متواری شد تا فورت حادثه و سورت واقعه ٔ او سکون یافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به سورة شود. || برجستن شراب بسوی دماغ . (آنندراج ) : ساغری چند شراب خورده بود و سورت مستی استیلا یافته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || شدت سردی وشدت تب . (آنندراج ). || ظلم و خشم . (غیاث ). خشم سلطان و بیدادی او. (آنندراج ) : او چون سورت آن شیران و صولت آن دلیران مشاهده کرد انگشت ندامت گزیدن گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). که از حدت و سورت پادشاهان برحذر باید بودن . (گلستان سعدی ).
ترجمه مقاله