ترجمه مقاله

سوله

لغت‌نامه دهخدا

سوله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق سوراخ را گویند عموماً و سوراخ پس و پیش را که دبر و فرج باشد خصوصاً. (برهان ). سوراخ مقعد و سوراخ فرج . (فرهنگ رشیدی ) :
بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین
که سیماب از سر حمدان فروریزمْش ْ در سوله .

عسجدی .


|| خانه زادی را گویند که پدر و مادر او هر دو هندوستانی باشند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) :
همه قلب وجود و سوله ٔ عصر
نعایم وار آتشخوار و ریمن .

خاقانی (از آنندراج ).


|| آواز بلندهمچو مویه و زوزه و ناله ٔ سگ . (برهان ).
ترجمه مقاله