سوکواری
لغتنامه دهخدا
سوکواری . (حامص مرکب ) عمل سوکوار. غم خواری . مصیبت زدگی . غم و اندوه :
برفتند باسوکواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد.
سوکواری کنید و بر این رزیّت جهانیان را آگاهی دهید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به سوگواری شود.
برفتند باسوکواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد.
فردوسی .
سوکواری کنید و بر این رزیّت جهانیان را آگاهی دهید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به سوگواری شود.