ترجمه مقاله

سپاردن

لغت‌نامه دهخدا

سپاردن . [ س ِ / س ُ دَ ] (مص ) مخفف اسپاردن . پهلوی «اپسپارتن » و «اپسپورتن » ، قیاس شود با ارمنی «اپ - سپر - ام » (تسلیم کردم ، واگذار کردم ) از «اپ + سپار» ، ریشه ٔ ایرانی «سپر» افغانی «سپارل » (تسلیم کردن ) کردی «سپارتن » . تسلیم کردن . دادن . به امانت دادن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
سپارد ترا دشت ترکان چین
که از ما سپهدار ایران زمین .

فردوسی .


مرا گفت کاین نامه ٔ شهریار
اگر گفته آید بشاهان سپار.

فردوسی .


اگر تاج ایران سپارد بمن
پرستش کنم چون بتان را شمن .

فردوسی .


من این تاج شاهی سپارم بتو
همه گنج و لشکر گذارم بتو.

فردوسی .


و آنچه رسم است حضرت خلافت را بدو سپارد تا برود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 295). هرمزبلجاج او بهرام را بیاورد و ملک بدو سپارد و کار ازدست برود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 100).
ترجمه مقاله