ترجمه مقاله

سپار

لغت‌نامه دهخدا

سپار. [ س ُ ] (اِ) هندی باستان «فالَه » (دسته ٔ خیش ) از ریشه ٔ «فَل - سفَل » (باز کردن )، سریکلی «سپور» (خیش ). گاوآهن که زمین شکافند. (لغت فرس 137) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آهن جفت را گویند وآن آهنی باشد سرتیز که زمین به آن شیار کنند. (برهان ). آهنی باشد سرتیز که زمین بدان شیار کنند و آن راآهن جفت خوانند. (جهانگیری ) (آنندراج ) :
تراگردن دربسته بِه ْ به یوغ
وگرنه نروی راست با سپار.

لبیبی (از گنج بازیافته ، دبیرسیاقی ص 24).


ای مردمی بصورت و جسم و بدن ستور
بر گردن تو یوغ من است و سپار من .

ناصرخسرو.


ای بدو رخ بسان تازه بهار
نکنی کار جز به بیل و سپار.

مسعودسعد.


ترجمه مقاله