سپاس کردن
لغتنامه دهخدا
سپاس کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکر کردن :
یقین سپاس کنی مر حکیم باطن را
که جز به حکمت ظاهر نیوفتد اظهار.
گر از من رخ نهان کردی سپاس حق کنون کردم
سپاس زندگانی نیست بی تو بر سرم باری .
دوم باب احسان نهادم اساس
که مُنعم کند فضل حق را سپاس .
یقین سپاس کنی مر حکیم باطن را
که جز به حکمت ظاهر نیوفتد اظهار.
ناصرخسرو.
گر از من رخ نهان کردی سپاس حق کنون کردم
سپاس زندگانی نیست بی تو بر سرم باری .
خاقانی .
دوم باب احسان نهادم اساس
که مُنعم کند فضل حق را سپاس .
سعدی (بوستان ).