ترجمه مقاله

سپنج کردن

لغت‌نامه دهخدا

سپنج کردن . [ س ِ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگی کردن . گذران کردن :
بزندان بدم تا به اکنون چو گنج
بشادی کنون کرد خواهم سپنج .

نظامی (شرفنامه ص 470).


|| مهمان کردن :
ببازارگان گفت ما را سپنج
توان کرد کز مانبینی تو رنج .

فردوسی .


ترجمه مقاله