ترجمه مقاله

سپیددز

لغت‌نامه دهخدا

سپیددز. [ س َ / س ِ پیدْ، دِ ] (اِخ ) نام دز [ دژ ] سپید است از قلاع مشهوره ٔ قدیمه ٔ پارس و آن کوهیست منقطع از جبال و هیچ کوهی بر آن مشرف نیست ، دور دامنه ٔ آن چهار فرسخ است وچهار راه مشهور دارد که توان ببالا رفت ، راه جنوبی سیاه شتر نام دارد و مسدود است . راه مشرقی زرین کلاه و بر سر راه شیراز واقع است و پیاده رو می باشد. راه شمالی آن مسمی به گلستان و از فهلیان که قریه ای است ، سواره بدانجا توان رفت . راه مغربی نامش شترخسب است یعنی محلی که شتر در آن خوابد، از این راه ببالا توان رفت و ارتفاع آن کوه نیم فرسخ است و زمین مسطح دارد که زراعت توان کرد و درختان بادام و انار و انگور و انجیر و بلوط در آن بسیار است . و چشمه های آب خوشگوار دارد. (انجمن آرا). نام قلعه ای است بر فراز کوهی در دوسه منزلی شیراز که راه سخت دارد و باید پیاده بدروازه رسید، چه تشویش افتادن اسب بر فراز آن کوه بلند بهم میرسد و زراعت بقدر ضرورت میتوان کرد. و بعضی چیزها مانند انجیر و انار در آن بهم رسد. و اغلب اوقات دزدان یاغی و دلیران طاغی در آن ساکن و محصون میشوند. و هوای لطیف دارد. وقتی با ملک زاده ای یک هفته در آن محل توقف افتاده . (آنندراج ذیل سپید) :
شبانگه رسیدند دل ناامید
بدان دژ که خوانندی او را سپید.

فردوسی .


ترجمه مقاله