سپیددندانلغتنامه دهخداسپیددندان . [ س َ/ س ِ پیدْ، دَ ] (ص مرکب ) خندان . ضاحک : اشک ِ خون بارد و بخنده مدام تازه روی و سپیددندان است .محمدبن نصیر (در صفت شمشیر).