سکاوند
لغتنامه دهخدا
سکاوند. [ س ُ وَ ] (اِخ ) نام قریه ای است بروستای غزنین و معرب آن ساوند است . (آنندراج ) : و سوی قلعه سکاوند بردندش و پس از آن نیز ندیدندش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 252).
نشیمن گرفت از سکاوند کوه
همی دارد از رنج گیتی ستوه .
نریمان را ناگاه بحصار سکاوند سنگی بر سر زدند. (مجمل التواریخ والقصص ص 42).
نشیمن گرفت از سکاوند کوه
همی دارد از رنج گیتی ستوه .
اسدی .
نریمان را ناگاه بحصار سکاوند سنگی بر سر زدند. (مجمل التواریخ والقصص ص 42).