سکندری خوردن
لغتنامه دهخدا
سکندری خوردن . [ س ِ ک َ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بسر درآمدن چه سکندر بزبان رومی سر را گویند. (غیاث ) :
نصیب قسمت من کرد جوهری اسبی
که نیست روزی او جز سکندری خوردن .
رجوع به سکندر خوردن شود.
نصیب قسمت من کرد جوهری اسبی
که نیست روزی او جز سکندری خوردن .
جوهری (از آنندراج ).
رجوع به سکندر خوردن شود.