ترجمه مقاله

سیاه فام

لغت‌نامه دهخدا

سیاه فام . (ص مرکب ) سیاه رنگ . (ناظم الاطباء) : شخصی دید سیاه فام ضعیف اندام . (گلستان ).
زنگی ارچه سیاه فام بود
پیش مادر مهی تمام بود.

امیرخسرو.


رجوع به سیه فام شود.
ترجمه مقاله