ترجمه مقاله

سیاه بادام

لغت‌نامه دهخدا

سیاه بادام . (اِ مرکب ) کنایه از چشم معشوق چه چشم را به بادام تشبیه کرده اند. (برهان ) (آنندراج ) :
غم پیری سمن بر سنبلش ریخت
ز آسیب خزان برگ گلش ریخت
سیه بادام او از جور ایام
شد از عین سفیدی مغز بادام .

هلالی (از انجمن آرا).


ترجمه مقاله