ترجمه مقاله

سیخک

لغت‌نامه دهخدا

سیخک . [ خ َ ] (اِ مصغر) مصغر سیخ . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). || چهار قطعه ٔ گوشت که در سیخ کشیده کباب کنند. (برهان ). قسمی از کباب که گوشت را ریزه کنند وبر سیخهای کوچک چوبین کشند و بر روی تابه و سنگ بریان کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) :
شرح سیخک چه بگویم که ز بوی خوش او
می شدم مست و نشسته ست کبابی هشیار.

بسحاق اطعمه .


|| چیزی نوک دار که در پشت پای مرغ و خروس در ساق روید و معرب آن صیصة و شیصة است . (یادداشت بخط مؤلف ). چیزی که در بالای پنچه ٔ ماکیان و خروه برآید. (یادداشت بخط مؤلف ). || سُک . (یادداشت بخط مؤلف ). || کلمه ای است که در هواپیمایی پذیرفته شده و آن چیزی است مانند سیخ کوچکی که دردنباله ٔ هواپیما است و در هنگام نشستن اندکی در خاک فرورفته از حرکت جلوگیری شود. (فرهنگستان ).
ترجمه مقاله