سیرم
لغتنامه دهخدا
سیرم . [ رُ ] (ا) تسمه و دوالی باشد سفید که چشمه ٔ آن را کنده باشند بجهت آنکه نرم شود و از آن بند شمشیر کنند و بند کارد و خنجر و شکاربند پرندگان شکاری نیز سازند. (برهان ) (آنندراج ). دوال سفید که چشمه ٔ آن راکنده باشند تا نرم شود. (فرهنگ رشیدی ) :
سیرم پشتش از ادیم سیاه
مانده زین کوهه رامیان دو راه .
سیرم از پشت جدی نپسندم
نسزد زآن دوال شه بندم .
سیرم پشتش از ادیم سیاه
مانده زین کوهه رامیان دو راه .
نظامی .
سیرم از پشت جدی نپسندم
نسزد زآن دوال شه بندم .
امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی ).