ترجمه مقاله

سیرچشم

لغت‌نامه دهخدا

سیرچشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) مقابل گرسنه چشم . بی رغبت بچیزی . بی نیاز. که در آنچه بیند طمع نکند :
دیده ٔ ما سیرچشمان شأن دنیا بشکند
همچو جوهر نفس را آئینه ٔ ما بشکند.

صائب (ازآنندراج ).


|| راضی . خشنود. || جوانمرد. سخی . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله