سیم رنگ
لغتنامه دهخدا
سیم رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) سیم گونه . به رنگ سیم . سپیدرنگ :
پدید آمد آن چشمه ٔ سیم رنگ
چو سیمی که پالاید از ناف سنگ .
ستاره فروریخت ناخن ز چنگ
هوا شد پر از ناخن سیم رنگ .
آن شیفته را چو باد در بوق افتاد
آن گنبد سیم رنگ بر باد بداد.
پدید آمد آن چشمه ٔ سیم رنگ
چو سیمی که پالاید از ناف سنگ .
نظامی .
ستاره فروریخت ناخن ز چنگ
هوا شد پر از ناخن سیم رنگ .
نظامی .
آن شیفته را چو باد در بوق افتاد
آن گنبد سیم رنگ بر باد بداد.
سعدی .