ترجمه مقاله

سیوف

لغت‌نامه دهخدا

سیوف . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سیف . شمشیرها :
میزبانان من سیوف و رماح
میهمانان من کلاب و سنور.

مسعودسعد.


ز رای و عزم تو گردون و دهر از آن ترسد
که این کشیده سیوف است و آن زدوده رماح .

مسعودسعد.


رجوع به سیف شود.
ترجمه مقاله