شادان کردن
لغتنامه دهخدا
شادان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاد کردن . اجذال :
شادان جز او را که کند از جانور سیم و زرش
بیطاعتی میراث داد این را ز ملک ظاهرش .
شادان جز او را که کند از جانور سیم و زرش
بیطاعتی میراث داد این را ز ملک ظاهرش .
ناصرخسرو.