شاددلی
لغتنامه دهخدا
شاددلی . [ دِ ] (حامص مرکب ) شاددل بودن :
خار غم در ره پس شاددلی ممکن نیست
کاژدها حاصر و من گنج گهر باز کنم .
رجوع به شاد دل شود.
خار غم در ره پس شاددلی ممکن نیست
کاژدها حاصر و من گنج گهر باز کنم .
خاقانی .
رجوع به شاد دل شود.