ترجمه مقاله

شارب

لغت‌نامه دهخدا

شارب . [ رِ ] (ع اِ) بروت . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب ). یکی از دو بروت . بروت یک سوی لب زبرین . تثنیه ، شاربان . (دهار) (اقرب الموارد). و شاربین . رجوع به شاربین شود. || مازاد بروت که بر لب زبرین گذرد. آبخوری .پیش بروت . موی سبلت که از دو جانب یا میان لب زبرین بروی دهان ریزد. (از اقرب الموارد) : ینبغی للمحتسب ان یکون مواظبا علی سنن رسول اﷲ صلعم من قص الشارب و نتف الابط و حلق العانة و تقلیم الاظفار.
هر کس که شراب حسد و حقد تو نوشد
ساقی دهدش مژده ببرکندن شارب .

سوزنی .


- شارب گرفتن ؛ ساده کردن بروت . احفاء. (تاج المصادر بیهقی ). نیک بریدن بروت .(منتهی الارب ذیل ح ف و).
- شارب مکرود ؛ شارب بریده . (منتهی الارب ).
|| سبلت . (السامی فی الاسامی ) (منتهی الارب ). تمام سبلت را شارب گویندو به این اعتبار تثنیه ندارد بلکه به اعتبار اطراف و اجزایش جمع بسته میشود. ج ، شوارب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || واحد شارِبَین و آن دو کناره ٔ بیرون ایستاده در زیر دسته ٔ شمشیر است . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). رجوع به شاربان شود. || (اِمص ) سستی و ناتوانی جانور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله