ترجمه مقاله

شارسان

لغت‌نامه دهخدا

شارسان . (اِ مرکب ) مخفف شارستان . شهرستان . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) :
برآورد پرمایه ده شارسان
شد آن شارسانها کنون خارسان .

فردوسی .


ز داد و دهش وز خرید و فروخت
تو گفتی همی شارسان برفروخت .

فردوسی .


پس بیش مشنو آن سخن باطل کسی
کز شارسان علم سوی روستا شده ست .

ناصرخسرو.


در مدینه ی ْعلم ایزد جغدکان را جای نیست
جغدکان از شارسانها قصد زی ویران کنند.

ناصرخسرو.


|| کوشک و عمارتی را گویند که بر چهار سوی آن بساتین باشد. (از انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). و رجوع به شارستان شود.
ترجمه مقاله