ترجمه مقاله

شاشدان

لغت‌نامه دهخدا

شاشدان . (اِ مرکب ) مثانه . (شعوری ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). آبدان . (شعوری ). جایی که در آن پیشاب جمع شود. || ظرفی که در آن می شاشند. (آنندراج ). مبوله . کمیزدان . گلدان . ظرف شب . ظرفی که بیماران به شب و یا بروز و شب در آن شاشند. لگن اصیص .
ترجمه مقاله