ترجمه مقاله

شان

لغت‌نامه دهخدا

شان . (ضمیر) مرکب است از: «ش » به اضافه ٔ«ان » پسوند جمع» نظیر: مان ، تان . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) . از الفاظ ضمیر متصل شخصی سوم شخص جمع در حالت مفعولی و اضافه است . || مخفف ایشان هم هست که ضمیر جمع غایب باشد. (برهان قاطع). مخفف ایشان که جمع غایب است . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). ضمیر جمع غایب است بمعنی آنهاو ایشان و واحدش «ش » مثل : گفتمش . گاهی به اول لفظ شان «ای » و «او» ملحق کنند «ایشان » و «اوشان » میشود اما معنی همان ضمیر غایب جمع است . (فرهنگ نظام ). مخفف ایشان که جمع غایب است . (سراج اللغات ) :
اخترانند آسمانشان جایگاه
هفت تابنده دوان در دو و داه .

رودکی .


روی هر یک چون دو هفته گرد ماه
جامه شان غفه سموریشان کلاه .

رودکی .


کشاورز و آهنگر و پای باف
چو بیکار باشند سرشان بکاف .

بوشکور(از لغت فرس اسدی ).


کنون کنده و سوخته خانه هاشان
همه باز برده بتابوت و زنبر.

دقیقی .


حوضی ز خون ایشان پر شد میان رز
از بسکه شان ز تن به لگدکوب خون دوید.

بشار مرغزی .


ببخشید اگر چندشان بُد گناه
که با گوهر و دادگر بود شاه .

فردوسی .


اگرچه فراوان کشیدیم رنج
نه شان پیل ماندیم از آن پس نه گنج .

فردوسی .


برفتند شایسته مردان کار
ببستندشان بر میانها ازار.

فردوسی .


سپردار بسیار در پیش بود
که دلشان ز رستم بداندیش بود.

فردوسی .


فروکوفتند آن بتان را بگرز
نه شان رنگ ماند و نه فر و نه برز.

عنصری .


بلگد کرد دو صد پاره میانهاشان
رگهاشان ببرید و ستخوانهاشان
بدرید از هم تا ناف دهانشان
ز قفا بیرون آورد زبانهاشان
رحم ناورد به پیران و جوانهاشان
تا برون کرد ز تن شیره ٔ جانهاشان .

منوچهری .


دیگر چاکران خود را بهانه جستی تا چیزی شان بخشدی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125).
ور گاو و خر شدند پلنگان روزگار
همواره شان بدین و بدنیا همیدرند.

ناصرخسرو.


پند مده شان که پند ضایع گردد
خار نپوشد کسی بزیر خزو لاد.

ناصرخسرو.


بیرون کن شان ز خاندان پیمبر
نیست سزاوار جغد خانه ٔ آباد.

ناصرخسرو.


کعبه استقبالشان فرموده هم در بادیه
پس همه ره با همه لبیک گویان آمده .

خاقانی .


در جهان سه نظامییم ای شاه
که جهانی زما به افغانند
من شرابم که شان چو دریابم
هر دو از کار خود فرومانند.

نظامی عروضی .


گر نمی آید بلی زایشان ولی
آمدنشان از عدم باشد ولی .

مولوی .


بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان .

مولوی .


غایبی مندیش از نقصانشان
کو کشد کین از برای جانشان .

مولوی .


ترجمه مقاله