ترجمه مقاله

شاهر

لغت‌نامه دهخدا

شاهر. [ هَِ ] (ع ص ) مشهور. معروف . نامی . سرشناس :
کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کند
این بدین معروف گردد وان بدان شاهر شود.

منوچهری .


|| تیغ و شمشیر کشیده . از نیام برآمده . آخته . خرج شاهراًسیفه ؛ بیرون آمد شمشیر برکشیده :
اندر صف مجادلت مذهب
بر خصم تیغحجت تو شاهر.

سوزنی .


ترجمه مقاله