ترجمه مقاله

شاه شار

لغت‌نامه دهخدا

شاه شار. (اِخ )شارشاه . لقب پسر شار ابونصر است و در نزد سلطان محمود غزنوی مقام بلندی پیدا کرد. وقتی سلطان محمود عزم جنگ نمود و به احضار شاه شار دستور داد اما او چون ازاطاعت دستور شاه سرپیچی کرد، التونتاش و ارسلان جاذب ، بدفع وی مأمور گشتند. شاه شار در حصار متحصن گشت و لشکریان سلطان آن را محاصره کردند و پس از چند روزی به امان بیرون آمد. امراء شاه شار را بغزنین گسیل کردند و در یکی از قلاع محبوس داشتند تا آنکه درگذشت .رجوع به ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 344، 341، 340 و حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 379 و شار شاه شود.
ترجمه مقاله