شاه کاسه
لغتنامه دهخدا
شاه کاسه . [ س َ /س ِ ] (اِ مرکب ) کاسه ٔ کلان . (بهار عجم ) :
پیاله از سر فغفور میزند تیغش
که باده میخورد از شاه کاسه حوصله دار.
ز خلق چشم طمع ننگ پادشاهان است
بشاه کاسه گدایی نمیتوان کردن .
پیاله از سر فغفور میزند تیغش
که باده میخورد از شاه کاسه حوصله دار.
شفیع.
ز خلق چشم طمع ننگ پادشاهان است
بشاه کاسه گدایی نمیتوان کردن .
تأثیر (از بهار عجم ).