شاه برج
لغتنامه دهخدا
شاه برج . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) (مرکب از: شاه بمعنی ممتاز و مشخص + برج ) برجی و قلعتی برتر و نیکوتر از قلاع دیگر.
- شاه برج قدح ؛ در مقام تشبیه قدح به برجی برتر از برجهای دیگر مانند شده است :
نشیند چو در شاه برج قدح
شود حکمران سپاه فرح .
- شاه برج قدح ؛ در مقام تشبیه قدح به برجی برتر از برجهای دیگر مانند شده است :
نشیند چو در شاه برج قدح
شود حکمران سپاه فرح .
ملاطغرا (از بهار عجم ).