شاه محمد
لغتنامه دهخدا
شاه محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ولد مولانا حسن شاه شاعر است ، ابریشم کاری میکرد. ازوست این مطلع :
میشدم در طلب یار نمی پرسیدم
خبرش را ز کسی تا که نگوید دیدم .
میشدم در طلب یار نمی پرسیدم
خبرش را ز کسی تا که نگوید دیدم .
(مجالس النفایس ص 154).