ترجمه مقاله

شاک

لغت‌نامه دهخدا

شاک . (اِ) سینه بند زنان را گویند و آن پارچه ای باشد چهارگوشه که پستانهای خود را بدان بندند. (برهان قاطع). سینه بند زنان را گویند و آن را شاماک و شاماکچه و شاماخکه نیز گویند. (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا). شماخچه . (شرفنامه ٔ منیری ). || جامه ٔ کوچک که کودکان و یا مردان در وقت کار پوشند. (از فرهنگ سروری ). رجوع به شاماک شود. || بز نر را نامند و آن را تکه خوانند بر وزن مکه . (برهان قاطع). بز نر. (سروری ). رشیدی گفته بمعنی بز پیر است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و شایدپیر مصحف نر باشد. تَیس . (منتهی الارب ) :
میش و بره و بخته و شاک و چپش تو
بگرفت بیابان ز درازا و ز پهنا.

سوزنی .


چو گرگ گرسنه اندرفتد میان رمه
چه میش و چه بره دندانش را چه بخته چه شاک .

سوزنی .


|| (ص ) خوار و مستمند. (ناظم الاطباء). || مجرم و گناهکار. (ناظم الاطباء). اما این دو معنی مخصوص به این فرهنگ است . || (اِ) شاخ و شاخه . || نهال . (ناظم الاطباء از اشتنگاس ).
ترجمه مقاله