ترجمه مقاله

شاکی

لغت‌نامه دهخدا

شاکی . (ع ص ) شکایت و گله کننده . (از دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد گله مند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دادخواه . متظلم . عارض . فریادخواه . رافع قصه . دست بردارنده بدادخواهی :
من ز جان جان شکایت میکنم
من نیم شاکی حکایت میکنم .

مولوی .


|| مرد صاحب شوکت و حدّت در سلاح . (ازغیاث اللغات ) (از آنندراج ). و رجوع به شاکی السلاح شود. || (اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء از اشتنگاس ). || (ص ) اندک بیمار. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). || (اِ) اندک بیماری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله