ترجمه مقاله

شایه

لغت‌نامه دهخدا

شایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) میوه وبعربی ثمر خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). در سنسکریت شیه بمعنی محصول زراعت و نیز بمعنی میوه است . (فرهنگ نظام ) :
برومند باد آن همایون درخت
که در سایه ٔ آن توان برد رخت
گه از سایه آسایش جان دهد
گه از شایه آرایش خوان دهد.

نظامی (از فرهنگ نظام ).


دوش چنان دیده ام بخواب که نخلی
بر لب دریا بدان مقام برآمد
نخل موصل شد و ترنج ورطب داشت
سایه و شایه اش فراخ و تام برآمد.

خاقانی .


|| سیاه گوش . (ناظم الاطباء). پروانک . معرب آن فروانق . قره قولاخ . جانوری است در شمال افریقا و نواحی گرمسیرآسیا دیده میشود. گویند چون شیر آید فریادکنان پیش شیر میرود تا جانوران دیگر آواز او را شنیده بدانند که شیر می آید و خود را بکناری بکشند. رجوع به پروانک و حاشیه ٔ برهان چ معین شود.
ترجمه مقاله