ترجمه مقاله

شبک

لغت‌نامه دهخدا

شبک . [ ش َ ] (ع مص ) منصرف شدن از کاری . (ذیل اقرب الموارد). || در هم شدن و داخل شدن چیزی در چیزی دیگر. (از اقرب الموارد). درآمیختن و به یکدیگر درآوردن . (منتهی الارب ): شبکت اصابعی بعضها فی بعض ؛ انگشتانم را در یکدیگر داخل کردم . (از اقرب الموارد). || در هم شدن و مخلوط شدن امور در یکدیگر و اشتباه وخلط گردیدن آنها. (از اقرب الموارد). || درآمیختن ظلمت و تاریکی . (از ذیل اقرب الموارد). || نیک ظاهر شدن ستارگان . (از ذیل اقرب الموارد). || درهم شدن ستارگان در یکدیگر از بسیاری آنچه نمایان شده است . (از ذیل اقرب الموارد).
ترجمه مقاله