ترجمه مقاله

شب افروز

لغت‌نامه دهخدا

شب افروز. [ ش َ اَ ] (نف مرکب ) که شب افروزنده شود. هرچه در شب درخشد. (فرهنگ نظام ). || لعل درخشنده در شب . (فرهنگ رشیدی ). || افروزنده ٔ شب . هر چیز که شب را روشن کند و فروزان گرداند، مانند ماه و شمع و چراغ . (ناظم الاطباء) :
همی گردند چون شمع شب افروز.

ناصرخسرو.


شب افروزی چو مهتاب جوانی
سیه چشمی چو آب زندگانی .

نظامی .


تو آن شبچراغی به نیک اختری
شب افروز چون ماه و چون مشتری .

نظامی .


بیشترک زین که کسی داشتم
شمع شب افروز بسی داشتم .

نظامی .


دانه کن این عقد شب افروز را
پر شکن این مرغ شب و روز را.

نظامی .


به ترتیب گهرهای شب افروز
خبر داده ز ساعات شب و روز.

نظامی .


ملک بر وعده ٔ ماه شب افروز
در این فکرت که فردا کی شود روز.

نظامی .


فروزنده شبی روشنتر از روز
جهان روشن به مهتاب شب افروز.

نظامی .


دل که شناسد که چیست قیمت سودای تو
قدر چه داند صدف دُرِّ شب افروز را.

خاقانی .


خوش عطسه ٔ روزست می ریحان نوروزست می
دُرِّ شب افروزست می زان دُر شبستان تازه کن .

خاقانی .


دُری که شب افروزتر از اختر بود
از گوهر آفتاب رخشان تر بود.

خاقانی .


ای ماه شب افروز شبستان افروز
خرم تن ِ آنکه با تو باشد شب و روز.

سعدی .


|| (اِ مرکب ) به معنی ماه است که به عربی قمر خوانند چه شب از او فروزان و روشن میگردد. (برهان ). ماه که شب را روشن کند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (بهار عجم ). || کرم شب تاب . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (بهار عجم ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). کرم شب افروز. || قسمی از دیبا، که زمینه اش نقره ای بود. (فرهنگ نظام ). زربفت که زمینه اش از نقره باشد. (آنندراج ) (بهار عجم ). به معنی زربفت که زمینه اش از نقره باشد. (غیاث اللغات ) :
چو دیبای شب افروز آن سمن بر
به هر ساعت نمودی رنگ دیگر.

سعید اشرف .


ازو شام روی سحر دیده است
کتان شب افروز پوشیده است .

سعید اشرف .


|| نام ماه دهم است از سال ملکی . (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ).
ترجمه مقاله