ترجمه مقاله

شب خیز

لغت‌نامه دهخدا

شب خیز. [ ش َ ] (نف مرکب ) شب خیزنده . آنکه شبها برخیزد. (آنندراج ). کسی که در شب از خواب برمیخیزد، مثل : عابد شب خیز. (از فرهنگ نظام ). کسی که برای عبادت شب هنگام از خواب برخیزد. (ناظم الاطباء). قائم اللیل . شب زنده دار. || چیزی که شب برخیزد مثل ناله ٔ شب خیز. (فرهنگ نظام ) :
هر خسی قیمت نداند ناله ٔ شب خیز را
خسروی بایدکه داند قدر این شبدیز را.

صائب .


ترجمه مقاله