ترجمه مقاله

شب

لغت‌نامه دهخدا

شب . [ش َب ب ] (ع مص ) زیاده کردن حسن و جمال زن را سراندازاو چه سفیدی چهره در برابر سیاهی موی یا سرانداز وی را زیباتر کند. (از متن اللغة) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || افروخته کردن لون . (مصادراللغه ٔ زوزنی ص 94). || بهیجان در آوردن . تهییج کردن . (از متن اللغة). || برانگیختن آتش و جنگ . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ص 94). برافروختن آتش و جنگ و مانند آن . (از متن اللغة) (از آنندراج ). شب النار، او شب الحرب ؛ یعنی برافروخته گردید آتش . یا جنگ برافروخته گردید. || روییدن و نمو کردن . (از اقرب الموارد). || بالا کردن اسب دستهای خود را. (از اقرب الموارد). || (اِ) بلندی هر چیزی . (آنندراج ). ارتفاع . (متن اللغة).
ترجمه مقاله