ترجمه مقاله

شتاب آمدن

لغت‌نامه دهخدا

شتاب آمدن . [ ش ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) تعجیل کردن . شتاب آمدن کسی را به کاری . (یادداشت مؤلف ) :
به خونم کنون چون شتاب آمدش
مگر یاد از این بد به خواب آمدش .

فردوسی .


چو شب تیره شد رای خواب آمدش
کز اندیشه ٔ دل شتاب آمدش .

فردوسی .


چو ماهی برآمد شتاب آمدش
همی با زنان رأی خواب آمدش .

فردوسی .


به خواب و به آسایش آمد شتاب
وز آن پس برآسود بر جای خواب .

فردوسی .


گذر کرد از آن پس به کشتی بر آب
ز کشور به کشور چو آمد شتاب .

فردوسی .


|| میل و رغبت . (یادداشت مؤلف ) :
چو پر شد [ کیخسرو را ] سر از جام روشن گلاب
به خواب و به آسایش آمد شتاب .

فردوسی .


ترجمه مقاله