ترجمه مقاله

شحاح

لغت‌نامه دهخدا

شحاح . [ ش َ ] (ع ص ) زفت . آزمند. (منتهی الارب ). بخیل . حریص . (اقرب الموارد). آزمند. آزور.
- ارض شحاح ؛ زمین که بی باران بسیار روان نگردد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- || زمین نرم . (مهذب الاسماء).
- ابل شحاح ؛ شتران کم شیر. (منتهی الارب ).
- زند شحاح ؛ آتش زنه که آتش ندهد. (منتهی الارب ).
- ماء شحاح ؛ آب اندک که زمین نپوشد. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله