ترجمه مقاله

شحذ

لغت‌نامه دهخدا

شحذ. [ ش َ ] (ع مص ) تیز کردن کارد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شحث . (از ذیل اقرب الموارد).
- حجرالشحذ ؛ سنگ که کارد را با آن تیز کنند. (از اقرب الموارد).
|| تراشیدن یاقوت . || صیقل دادن یاقوت . (از دزی ج 1 ص 731). || سوختن معده از گرسنگی . (از منتهی الارب ). تافتن گرسنگی شکم را و تند و تیز کردن آن را بر طعام . (از اقرب الموارد). || راندن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت راندن . (منتهی الارب ). سخت راندن چهارپا را. (از اقرب الموارد). || چشم زخم رسانیدن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خشم گرفتن . (منتهی الارب ). خیره شدن به کسی از راه خشم . || غضب کردن . (از اقرب الموارد). || ستیهیدن در سؤال . (منتهی الارب ). الحاح کردن در سؤال . (از اقرب الموارد). || رندیدن . (منتهی الارب ). || پوست بازکردن . (منتهی الارب ). پوست گرفتن .(از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله