ترجمه مقاله

شحیح

لغت‌نامه دهخدا

شحیح . [ ش َ ](ع ص ) حریص . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بخیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، شِحاح ، اءَشِحَّة، اَشِحّاء. (اقرب الموارد) :
چون امیرش دید گفتش کای وقیح
گویمت چیزی منه نامم شحیح .

مولوی .


- شحیح بحیح ؛ از اتباع است . سخت حریص . سخت بخیل . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله